برج قحطی
نویسنده: هادی حکیمیان
انتشارات: شهرستان ادب
تعداد صفحات: ۴۳۷
همهچیز از اجرای یک تئاتر در شهر یزد شروع میشود. تئاتری که تنها هدفش نمایش نیست و با مناسبتهای زیادی پیوند دارد، تئاتری که هم دربارهاش تصمیم میگیرند و هم میتواند بر تصمیمات مهم اثر بگذارد.
راوی برج قحطی، دانشجوی مبارزی است که از تهران به یزد پناه آورده و سر پرشوری برای مبارزه با ظلم و ظالم دارد؛ اما دست تقدیر دل این جوان ظلمستیز را گرفتار رشتة مهر دختر یک خانزادة یزدی وابسته به خاندان قدرت و ظلم میکند. پایش که به خانه و کتابخانة علی ارفع خان باز میشود، سر از رازهایی درمیآورد که قبل از او هیچکس جرئت بازگوی آنها را ندارد. آن هم به خود علی ارفع خان، در نهایت هم این دلبستگی و کنجکاوی نتیجهای جز شکست، سرخوردگی و گرفتاری ندارد، شکستی که در کنار سایر ناکامیهای راوی در شغل، تحصیل و... او را به ورطه جنون و فراموشی زیر شکنجههای جسمی بازجوها میکشاند؛ آنگونه که نه خود را به یاد میآورد و نه محبوبش را میشناسد.
مطالعة این رمان تاریخی که آمیزهای از واقعیت و تخیل است مخاطب را با روایتی متفاوت از روزگار پهلوی در یزد آشنا میسازد و ریشههای شکلگیری انقلاب اسلامی را با اشاره به رفتارهای نادرست حاکمان و خانهای جائر وابسته به حکومتهای سلطنتی با مردم غیرتمند و شریف ایران واکاوی میکند.
اطلاعات روشنی که نویسنده از یزد با همه ویژگیها و زیباییهای این شهر باستانی برای مخاطب ترسیم میسازد، موجب میشود ناگهان خود را در تن تبدار این خطة ریشهدارِ ُپرشکیب از سرزمین مان تجسم کنیم، درحالیکه بر فراز بادگیری باشکوه شاهد رفتوآمد و جریان زندگی مردم خوش لهجة یزد شدهایم.